جنگ جهانی اول در نوامبر ۱۹۱۸ به پایان رسید، بیش از دو میلیون آلمانی در این جنگ کشته شدند و تنها دستآورد آن شکستی حقارت بار بود! درپی این شکست، شورشهای خیابانی به یک انقلاب سوسیالیستی تبدیل گردید.۱ هزاران دستراستی افراطی و بخصوص اقشار مرتجع ارتش شکست خورده، اقدام به تشکیل گروههای شبه نظامی بنام «فرایکور» کردند تا به این وسیله با بلشویسم!۲ مقابله نمایند. افکار آنها بر روی دو پایه استوار بود یهودستیزی! و مقابله با کمونیسم! افکاری که بعدها هیتلر آن را عملی کرد!
اگر چه هیتلر هیچگاه عضو «فرایکور» نبود اما او بعدها همان عقاید را در کتاب نبرد من به تفصیل بیان کرد. عقاید یهودستیزانه فرایکورها دو علت داشت اول اینکه بسیاری از رهبران کمونیست آلمان یهودی بودند ۳ و دوم اینکه فرایکورها یهودیان و کمونیستها را مسبب شکست در جنگ میدانستند. یکی از بدنامترین گروههای فرایکور نمادی را برای خود برگزید که مفهوم نژادپرستانه داشت «صلیب شکسته»! یا «سواستیکا»… اعضای این گروههای شبهنظامی رهبران خود را پیشوا میخواندند. بسیاری از آنان بعدها به حزب نازی پیوستند. افرادی همچون هاینریش هیملر که به رهبر اس.اس تبدیل شد. گیرگور استراکر یکی از مهمترین رهبران اولیه حزب نازی شد و رودولف هوس فرمانده آینده آشویتز…
زمینههای اقتصادی در اواخر قرن نوزدههم رشد صنعت، اروپا را دستخوش یک بحران اقتصادی – سیاسی کرد. نیاز روزافزون به بازار فروش و تضاد منافع بین کشورهای صنعتی در اروپا این قاره را در لبه پرتگاه جنگ قرار داده بود. یک مسابقه تسلیحاتی بیسابقه تمام اروپا را در برگرفت.
رشد سریع صنایع جوان آلمان که در مقایسه با انگلستان و فرانسه زمان کمتری از انقلاب صنعتیاش میگذشت نیاز حیاتی به بازار فروش داشت. این در حالی بود که آلمان به نسبت سایر کشورهای اروپایی از مستعمرات کمتری برخوردار بود. این دو، عوامل رشد میلیتاریزم در آلمان و تعارض با سایر کشورهای اروپایی شد. از نظر امپراتور ویلهلم دوم∗ دستیابی به «فضای تنفسی» برای صنایع آلمان تنها در گرو گسترش امپراتوری آلمان بود! این نظریه از اول اوت سال ۱۹۱۴ با اعلان جنگ به روسیه جامه عمل پوشید. جنگ جهانی اول آغاز شد…!
آزمایش بزرگ و بروز اپورتونیسم راست در بزرگترین حزب آلمان حزب سوسیال دمکرات آلمان تا پیش از جنگ جهانی اول قدرتمندترین و در عینحال محبوبترین احزاب سیاسی اروپا بشمار میرفت.∗ از اینرو بلافاصله پس از سقوط سلطنت، حزب سوسیال دمکرات قدرت را در دست گرفت اما با جدی شدن خطر بروز جنگ بزرگ در اروپا، این حزب در برابر بزرگترین آزمایش تاریخی خود قرار گرفت. ۴ بحثهای فراوانی حول مشروعیت و عدم مشروعیت جنگ در رهبری حزب حکایت از عمق اختلاف در درون حزب داشت، حزب به دو فراکسیون موافق و مخالف جنگ تقسیم شد. کارل کائوتسکی ۵ و آگوست ببل از رهبران جناح راست و سازشکار را در دست داشته و حزب را تشویق به همدستی و اتحاد عمل با امپراتور ویلهلم کرده و در تبلیغات خود کارگران و عموم مردم آلمان را به شرکت در جنگ «امپریالیستی» ترغیب مینمودند! اما رهبری جبهه مقابل در دست روزا لوگزامبورگ ۶ و کارل «لیپکنشت» قرار داشت. آنها جنگ را نامشروع و در جهت منافع سرمایهداری جهانی دانسته و کارگران و زحمتکشان را به تحریم آن ترغیب مینمودند. روزا و کارل با روشنبینی معتقد بودند که هدف ویلهلم از جنگ نه تأمین منافع ملی بلکه تأمین منافع سرمایهداری آلمان در گسترش سلطه استعماری است و کارگران و زحمتکشان آلمان قربانیان اصلی این جنگ خواهند بود. روزا لوگزامبورگ از مدتها پیش با دور اندیشی بر گرفته از عمق شناختش وقوع جنگ در اروپا را در نوشتههایش تذکر داده و نسبت به بروز آن هشدار میداد. اما در آن زمان کسی این هشدارها را جدی نگرفت.
اما حزبِ در قبضه «اپورتنیستها»۷ با اکثریت آرا تصمیم گرفتند که در جنگ امپریالیستی در کنار ویلهلم و اهداف توسعه طلبانه و استعماری او قرار گرفته و هواداران حزب را به شرکت در این جنگ ترغیب نمایند. این تصمیم انشعاب در حزب را به دنبال داشت. جناح چپ به رهبری «روزا و کارل» از حزب جدا شده و حزب سوسیال دمکرات مستقل را تأسیس نمودند. آنها یک مبارزه سیاسی- افشاگرانه را علیه جنگ سازمان داده و کارگران و زحتمکشان را به فجایعی که در پیش است آگاه مینمودند. این افشاگریها در قالب مقالاتی با نام مستعار «اسپارتاکوس» در نشریه «پرچم سرخ» منتشر میشد. به همین دلیل این گروه در آلمان به «اسپارتاکیستها» معروف شدند. همچنین باید گفت که این جنگ یک آزمایش تاریخی برای احزاب «سوسیال دمکراسی»∗ در سراسر اروپا نیز بود. آزمایشی که منجر به انشعاب در بینالملل دوم (احزاب سوسیال دمکراسی) در اروپا گردید. روزا لوگزامبورگ در فوریه ۱۹۱۵ به دنبال اوجگیری تنشهای سیاسی بر سر عدم مشروعیت جنگ به جرم خیانت به کشور!! توسط پلیس حکومت ویلهلم دستگیر و تا پایان جنگ در زندان باقی ماند، اما او در زندان هم دست از افشاگریهایش بر نداشت و با مقالات و فراخوانهای کوبنده همزمان هم با اپورتونیسم و هم با سرمایهداری جنگطلب به مبارزه پرداخت. رشد و بلوغ اپورتونیسم در حزب سوسیال دمکرات در تابستان سال ۱۹۱۸ جنگ جهانی اول با شکست سخت آلمان در جبهه غربی به پایان رسید. پیش از اعلام آتشبس ویلهلم به خیال دستیابی به تعادل بالاتر در مذاکرات صلح، دستور آمادگی برای حمله به جبهه دشمن را صادر نمود. در روز ۲۹ اکتبر از سوی فرمانده نیروی دریایی آلمان دستور آرایش جنگی به ناوگان «کیل» صادر شد. این دستور جرقهیی بود به انبار باورت! ملوانان ناراضی و خسته از جنگ با سرپیچی از فرمان صادر شده دست به شورش زدند. آنها خواهان برکناری امپراتور ویلهلم شدند! شورش ملوانان آغاز قیام سراسری در آلمان شد، انقلاب در مدت بسیار کوتاهی سراسر آلمان را در نوردید.
در ششم نوامبر آتش بس توسط دولت آلمان اعلام شد و سه روز بعد در ۹ نوامبر امپراتور ویلهلم استعفا داده و به هلند گریخت. دو روز پس از استعفای امپراتور در ۱۱ نوامبر قرارداد متارکه جنگ در جنگل «کومپینی» بین طرفین جنگ به امضا رسید. به این ترتیب سلطنت در آلمان با یک انقلاب مردمی ساقط گردید. همزمان با کنارگیری ویلهلم و پیروزی انقلاب روزا لوگزامبورگ مخالف سرسخت جنگ و یکی مدافعان راستین حقوق کارگران و زحمتکشان در حالی که تمامی پیشبینیهایش به واقعیت پیوسته بود از زندان آزاد گردید. او بلافاصله پس از آزادی مستقیم به مرکز شهر رفت و برای مردم سخنرانی نمود همان روز در ۹ نوامبر ۱۹۱۸ فلیپ شایدمان از رهبران حزب سوسیال دمکرات آلمان پایان سلطنت و آغاز جمهوری آلمان را اعلام و دولت جمهوری را تأسیس نمود. همزمان کارل لیپکنشت رهبر اسپارتاکیستها و همکار روزا اعلام جمهوری کرد اما منظور او یک جمهوری «سوسیالیستی» بود و نه آنچه را که شایدمان اعلام میکرد! روزا لوگزامبورگ معتقد بود که دمکراسی واقعی زمانی است که کارگران قدرت سیاسی را بدست بگیرند در عوض «فردریش ابرت» رهبر سوسیالدمکراتها که حالا بعنوان اولین رئیس جمهور آلمان انتخاب شده بود یک انقلابی نبود. تمام تلاش او بر روی جلوگیری از وقوع یک انقلاب سوسیالیستی مشابه آنچه که سال پیش از آن در روسیه اتفاق افتاده و بلشویکها به قدرت رسیده بودند متمرکز بود. هدف او ایجاد یک دمکراسی بورژوایی در آلمان بود، به همین دلیل هم در آیندهیی نه چندان دور او در سرکوب بی رحمانه هم حزبیهای سابقش در اتحاد با ضد انقلاب (راستهای افراطی)۸ تردید نکرد. او با قبول پیشنهاد فرماندهان مرتجع ارتش، در جنگ با «بلشویسم»! متحد راستهای افراطی شد. راستهای افراطی در ارتش سوسیالیستها و یهودیان را عامل شکست در جنگ معرفی میکردند. از اینرو کینه عمیقی از آنان بدل داشتند. در ششم دسامبر ۱۹۱۸ (شش ماه پس از شکست آلمان در جنگ) تظاهرات سوسیالیستها در برلین منجر به کشته شدن ۱ تن از تظاهر کنندگان به دست ارتش گردید. روز بعد تشیعجنازه قربانیان به یک اعتراض عظیم در برلین تبدیل شد. روزا لوگزامبورگ از هر نظر آمادگی خشونت ارتش را داشت او معتقد بود که برای رسیدن به اهداف انقلاب باید آماده پرداخت قیمت باشیم و از آن نهراسیم. در ۱۶ دسامبر ۱۹۱۸ موضوع تعیین نظام آینده کشور در پارلمان به بحث گذاشته شد روزا و لیپکنشت مخالف بودند. این بحث در درون حزب سوسیالدمکرات بین دو جناح میانه و رادیکال به بحث گذاشته میشود. ابرت رهبر سوسیال دمکراتها پیشنهاد رفراندوم برای تعیین نظام کشور را ارائه میدهد که با اکثریت آراء یعنی ۴۰۰ رأی موافق در مقابل ۵۰ رأی مخالف به تصویب میرسد. اما لیپکنشت به مخالفت برخاسته و یک تظاهرات بزرگ علیه رفراندوم در مقابل پارلمان سازماندهی میکند. او در این سخنرانی اعلام میکند که رفراندوم به سود سرمایهداری است او میگوید قدرت از آن شوراهاست.۹ ده روز پس از تصویب رفراندوم در پارلمان روزا لوگزامبورگ و لیپکنشت به منظور مرزبندی با سوسیالدمکراتها با الگو گرفتن از انقلاب شوروی و لنین «حزب کمونیست آلمان» را تأسیس میکنند. به این ترتیب دو حزب جداگانه که هر کدام نماینده یک گرایش اجتماعی بودند بوجود میآید. در پنجم ژانویه ۱۹۱۹ یک تظاهرات عظیم در برلین از مهار خارج شده و به یک قیام گسترده تبدیل میگردد. تظاهر کنندگان رادیکال تمام روزنامهها و چاپخانهها را اشغال و موانع خیابانی ایجاد میکنند، حزب کمونیست از این حرکت حمایت میکند و خواهان سرنگونی دولت موقت میشود. در این میان گوستاو نسکه سرپرست نیروهای نظامی سربازانش را در مقابل دروازه شهر آرایش میدهد. مأموریت آنها حفظ نظم موجود به هر قیمت است! حتی اگر از خشونت استفاده شود، چند روز بعد قیام سرکوب میگردد و ارتش ۱۰۰ تن از تظاهر کنندگان را اعدام خیابانی میکند. این خونریزی در اغلب شهرهای آلمان به اجرا درآمد. شکار کمونیستها در سراسر آلمان آغاز میشود! راستهای افراطی به دنبال رهبران قیام هستند تا آنها را سربه نیست نمایند. در ۱۵ ژانویه ۱۹۱۹ روزا لوگزامبورگ دستگیر میشود. لیپکنشت بعد از دستگیری با صحنه سازی تحت عنوان فرار توسط پلیس اعدام میشود. روزا بعد از خروج از ساختمان ارتش توسط سربازان مجروح و سپس دو ماه بعد جسد وی در کانالی پیدا میگردد. پیکر او در یک مراسم با شکوه در برلین در کنار لیپکنشت به خاک سپرده میشود. ترور سیاسی روزا لوگزامبورگ و کارل لیپکنشت اگر چه به دست راستهای افراطی صورت گرفت اما با اشاره و حتی اجازه «فردریش ابرت» رئیس جمهور وقت و از رهبران حزب سوسیالدمکرات! که در گذشته یی نه چندان دور یار و همسنگر آن دو بودند صورت گرفت. به این ترتیب روشن شد که رشد اپورتونیسم در حزب سوسیالدمکرات چگونه در اتحاد با ارتجاعیترین اقشار راست افراطی آلمان نیروهای انقلابی و انقلاب را به مسلخ برده و راه را برای قدرت گیری و ظهور فاشیزم هیتلری در آینده باز نماید راهی که در انتهای مسیرش به جنگ جهانی دوم و قتل ۶۰ میلیون انسان بیگناه و خرابی نیمی از جهان متمدن منتهی گردید.
زیرنویسها ________________________________________ مقارن شکست در جنگ شورش و قیام احزاب چپ در سایر شهرها و بخصوص در شهر برلین درگرفت. در انتخابات ۱۹ ژانویه سال ۱۹۱۹ که برای نخستین بار زنان هم حق رأی داشتند، نمایندگان مجلس موسسان برگزیده شدند. مجلس ناسیونال در روز ۶ فوریه ۱۹۱۹ درشهر کوچک و آرام «وایمار» اولین جلسه خود را تشکیل داد. ۲ در فوریه ۱۹۱۷ یعنی یکسال پیش از پایان جنگ جهانی اول تزار امپراتور روسیه توسط یک انقلاب مردمی سرنگون و یک دولت موقت و لیبرال توسط کرنسکی قدرت را در دست گرفت، اما کرنسکی بر خلاف خواست توده مردم که از جنگ خسته شده و خواستار پایان جنگ بودند به ادامه جنگ اصرار میورزید. اما لنین که مخالفت سرسخت جنگ بود، و آنرا یک جنگ امپریالیستی مینامید پس از سرنگونی تزار از با درک درست از شرایط و خواست توده مردم از فضای نیمه دمکراتیک دولت موقت نهایت استفاده را کرد تا ماهیت جنگ امپریالیستی را افشا کرده و دولت موقت را به دلیل ادامه جنگ سرزنش نماید. لنین همزمان به سازماندهی نیروهای حزب در میان کارگران و تمامی کارخانههای صنعتی پرداخت. او از نارضایتی مردم و نیروی سازمانیافتهاش در سرنگون کردن دولت موقت و تأسیس اولین دولت سوسیالیستی تردید نکرد.
اما به قدرت رسیدن حزب کمونیست در روسیه برای سرمایهداری جهانی، بورژوازی و راست افرطی آلمان چیزی جز وحشت به همراه نداشت، به همین دلیل راستهای افراطی به منظور مقابله با تجربه روسیه در آلمان اقدام به تشکیل دستههای شبه نظامی «فرایکور» کرده تا در حمایت بورژوازی آلمان و سرمایهداری جهانی جلوی قدرت گرفتن کمونیستها را بگیرند!
۳ بسیاری از کمونیستهای بنام در آلمان یهودی بودند از جمله میتوان از کارل مارکس، روزالوگزامبورگ ۱۹۱۹ – ۱۸۷۱ نام برد ۴ ویلهلم آخرین امپراتور خاندان هاپسبورگ در آلمان بود که پس از شکست در جنگ جهانی اول در اثر انقلاب مردم که خواستار سرنگونی او بودند پس از استعفا به هلند تبعید گردید. ۵ حزب سوسیال دموکرات کارگران آلمان در سال ۱۸۶۹ تأسیس گردید. این حزب دیرپاترین حزب سیاسی آلمان و به قولی پس از حزب محافظه کار انگلستان، دومین حزب قدیمی جهان است این حزب در تاریخ ۲۳ مه ۲۰۱۳ ۱۵۰ سالگیاش را جشن گرفت. ۶ در روز ۱۱ فوریه مجلس ناسیونال فردریش ابرت از حزب سوسیال دمکرات را به عنوان اولین رئیس جمهور رایش آلمان انتخاب و جمهوری وایمار تأسیس میشود. دو روز بعد فیلیپ شایدمان به عنوان اولین نخستوزیر با یک کابینه ائتلافی از سوسیال دمکراتها، حزب میانه و حزب دمکرات شروع به کار میکند. جمهوری وایمار از ۶ فوریه سال ۱۹۱۹ تا ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ که آدولف هیتلر قدرت را در دست گرفت به مدت ۱۴ سال استمرار داشت.
۷ کارل کائوتسکی سال ۱۸۵۴ در شهر پراگ متولد شد. کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ باعث شد تا او به جنبش سوسیالیسم گرایش پیدا کند. در ۱۸۷۵ به حزب دموکرات اتریش ملحق شد. در دانشگاه وین تاریخ و حقوق خواند و در سال ۱۸۸۰ به زوریخ رفت تا به انتشار نشریههای سوسیالیستی بپردازد او در سال ۱۸۸۳ یعنی سال فوت کارل مارکس نشریه عصر نو (۱۹۱۷-۱۸۸۳) را انتشار داد که در واقع ارگان مطبوعاتی و نظری حزب سوسیال دموکرات آلمان محسوب میشد و نقش مهمی در نشر اندیشههای سوسیالیستی در سطح جهان داشتهاست. کائوتسکی در سالهای پایانی قرن نوزدهم با هدف کاربرد روشهای مارکسیستی برای تبیین تحولات تاریخی دست به انتشار آثاری زد که باعث شد تا به عنوان چهره اصلی مارکسیسم ارتدکس شناخته شود. او از نزدیکترین رفقا و مریدان کارل مارکس و فردریش انگلس بود. او از کسانی بود که به ایجاد سوسیال دموکراسی در آلمان کمک بسیاری کرد. او از مهمترین و مشهورترین تئوریسینهای انترناسیونال دوم به شمار میآید. کائوتسکی پس از جنگ جهانی اول پاسیفیست (صلحطلب)! شد. او هیچگاه انقلابی نبود! به دلیل نزدیکی وی با کارل مارکس و انگلس از نفوذ زیادی در حزب سوسیال دمکرات آلمان برخوردار بود به همین دلیل هم بعدها او به همراه آگوست ببل از تئوریسینهای اپورتونیسم در حزب سوسیال دمکرات آلمان شدند. آنان این توهم که گویا میتوان حقوق کارگران و زحمتکشان را از طریق مسالمت و مبارزات سندیکالیستی در چارچوب نظام سرمایهداری بدست آورد را دامن میزدند و به همین دلیل با هر گونه حرکت انقلابی مخالفت میکردند او از دشمنان روزا لوگزامبورگ در حزب بود. ۸ روزا لوگزامبورگ در سال ۱۸۷۱ در لهستان بدنیا آمد. وی فارغالتحصیل دکترای اقتصاد سیاسی از دانشگاه ورشو بود. پس از اخذ دکترا در سن ۲۷ سالگی به آلمان مهاجرت کرد. از همان ابتدا به حزب سوسیال دمکرات آلمان پیوست. روزا بعنوان یک اقتصاددان مارکسیست تحت تأثیر پیشبینیهای کارل مارکس در باره انقلاب سوسیالیستی بود او بر خلاف کائوتسکی معتقد بود دستیابی کارگران به حقوقشان بدون دستیابی به قدرت سیاسی از طریق انقلاب امکان ندارد از اینرو شعار انقلاب را در میان کارگران تبلیغ میکرد.
۹ اصطلاح اپورتونیسم در مفهوم فنی و دقیق کلمات برای انحرافات نیروهای نافی بهرهکشی بکار گرفته میشود. یعنی نیروهایی که در ایدئولوژی و پایهی اجتماعی خود به نفی استثمار اعتقاد دارند. اما میان یک “گرایش” یا “تمایل” یا “رگه” اپورتونیستی؛ با یک “خصیصه” آشکار اپورتونیستی تفاوت زیادی وجود دارد. روش مبارزه درست با یک تمایل اپورتونیستی انتقادی است اما روش مبارزه با خصیصه اپورتونیستی افشاگرانه است. … درحقیقت “خصیصه یا خصلت” اپورتونیستی را میتوان به نقض قطعی و مستمر یک “اصل” حاکم بر مرحلهی کنونی مبارزه و گام برداشتن در خلاف جهت آن تعریف کرد. که در نهایت به خروج از جبهه خلق منتهی میگردد. اما “تمایل”، یا “گرایش” هنوز به معنی “نقض اصل” و نفی یا ضدیت با آن نبوده و تنها مبین رگه یا رگههایی از آن است.
(کتاب اصولی کیست؟ از انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران) ۱۰(انترناسیونال سوسیالیسم) احزابی بودند که با الهام از عقاید کارل مارکس و انگلس مبارزه طبقاتی برای جامعه سوسیالیستی را تبلیغ میکردند. اولین کنگره در سال ۱۸۶۴ توسط کارل مارکس تشکیل گردید. در بینالملل دوم بر سر بروز جنگ جهانی اول انشعاب شد و از درون این انشعاب احزاب کمونیست با الگوی شوروی متولد گردید. ۱۱ بهترین مثال برای مفهوم رشد اپورتونیسم راست را میتوان در این موضوع بخوبی دید که چگونه اپورتونیسم در حزب سوسیال دمکرات از یک تمایل و گرایش انحرافی از اصول به خصیصه و در بلوغ خود به خروج از جبهه خلق میانجامد. ۱۲ فقدان تحلیل مشخص از شرایط مشخص آلمان در آن دوران مبنای «چپ وراست» زدنهای چپ آلمان بود. باید توجه داشت که شرایط آلمان با شرایط روسیه تزاری در انقلاب اکتبر بکلی متفاوت بود. ترس از تکرار یک انقلاب سوسیالیستی مشابه آنچه که در روسیه بوقوع پیوست، اصلیترین عاملی بود که سرمایهداری جهانی و بورژوازی آلمان را با راست افراطی در یک جبهه قرار داد. متآسفانه رهبران انقلاب بجای تمرکز برروی شکاف در جبهه راست که اختلافات جدی هم داشتند، با دامن زدن به فعالیتهای چپروانه تنها نتیجهاش این بود که جبهه راست را علیه خود متحد! و جبهه چپ را به نفع راست شقه کرد.