• .
  • رهبری مقاومت
  • اخبار نوشتاری
  • ویدئو خبرها
  • ویدئو کلیپ ها
  • رویدادهای تاریخی
  • مقالات و ادبیات
  • کتابخانه
  • معرفی سایتهای مقاومت
  • فضای مجازی

اخبار نوشتاری و تصویری از ایران و مقاومت ایران و قیام آفرینان و کانونهای شورشی در سراسر میهن. اخبار سیاسی اجتماعی اقتصادی سرکوب و اختناق و زندانیان سیاسی. مقالات و گزارشات و تحلیل های سیاسی اجتماعی و اقتصادی بصورت نوشتاری و ویدئویی. ویدئوهای تاریخی فرهنگی هنری طنز و ... از سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران. http://www.besoyepirozi.com همه روزه در سایت های بسوی پیروزی و پاسارگاد سیتی

  • فضای مجازی
  • دیدنی ها
  • خواندنی ها
  • رادیو پیک
  • کنتراست
  • طناب بر گردن سپیده
  • سازندگان تاریخ
  • کودتای سیاه و مصدق
  • صد سال تاریخ ایران
  • پرستش نیاز انسان
  • چرا جنگ؟
  • ترورهای رژیم
  • شیطان سازی
  • روشنگر
  • جنگ روانی
  • کاپوها
  • اسناد و حقایق
  • کتاب ها

فشار بر خانواده ها – جنگ ما تا رسیدن به آزادی، مقصد بلند مردم ایران ادامه دارد – از: آزاده صبور

  • Facebook
  • Twitter
  • LinkedIn
  • Pinterest

فشار بر خانواده ها – عملیات پنج‌روزه کهکشان اشرف۳ در آلبانی آن‌چنان ضربه‌ای به دشمن زد که مجبور شد پورمحمدی دژخیم را به صحنه آورد تا بگوید «جنگ ما هنوز تمام نشده»!! آری این تنها حرف درست این جلاد است: تا سرنگونی این رژیم، جنگ ما با غاصبان حق آزادی ملتمان تمام نشده است.
اینجا اشرف ۳ پایتخت مجاهدین و مقاومت، میعادگاه عاشقان آزادی است. زنان و مردان رهایی که جز آزادی خلقشان چیزی نمی‌خواهند و برای محقق کردن یک آرزوی مشترک تلاش می‌کنند و پیام ایستادگی بر سر آرمانشان را قبل از هرکس، روبه دشمن غرق در فساد و تباهی با بانگ بلند فریاد می‌زنند: «بند از بند رژیم آخوندی می‌گسلیم». پیامی که خواب آرام را از ولی‌فقیه و نظام پابه‌گورش گرفته است.
بی‌جهت نیست وزارت آدمکشی که دست همه عواملش در خون سرخ نیروهای آزادیخواه و مردمی تا مرفق آلوده است، مهر مادران و اعضای خانواده مجاهدین را سخت به دل گرفته است! و روزی نیست که در زیر علم انجمن نجاست خود، سنگ به سینه نزنند و سرخود را به درودیوار نکوبند.
جنگ کثیف تحت پوش عواطف خانوادگی
رژیم آخوندی سال‌هاست یک جنگ روانی کثیف تحت پوش عواطف خانوادگی را علیه مجاهدین علم کرده و با تمام قوا پیش می‌برد. عواملش بارها اذعان کرده‌اند که هدفشان این است که ولو یک مجاهد را از تشکیلات مجاهدین جدا کنند و سوءاستفاده رذیلانه از اعضای خانواده مجاهدین که روزی همگی با مارک منافق، حتی حق حیات در حاکمیت آخوندی از آن‌ها سلب شده بود، به موزیک متن این جنگ کثیف تبدیل‌شده است.
ازآنجاکه شخصاً در معرض این توطئه قرارگرفته‌ام، لازم دیدم یک نمونه از این اقدامات ضدانسانی را برملا کنم.
پیوستنم به مجاهدین
سال۷۸ دانشجوی سال دوم فیزیک بودم. تمام آرزویم این بود که تحصیلات و تحقیقاتم را حول ستاره‌شناسی و فضا ادامه دهم. در قیام ۱۸تیر۷۸ و ۵روز اعتراض و قیام و سرکوب خونین کوی دانشگاه، خاتمی شیاد همچون اسلافش، دانشجویان را فریب‌خورده معرفی کرد. بعدازآن دیدم چطور همکلاسی‌هایم را از سر کلاس درس دزدیدند. به‌طوری‌که بعد از گذشت بیست سال هنوز از آن‌ها نام و نشانی نیست.
در فضای بعد از قیام۷۸، هیچ تصویری از آینده نداشتم. فضا سنگین و سرکوب روزبه‌روز بیشتر شد.
تابستان سال۷۹ موقعیتی پیش آمد تا برای رسیدن به آرزوهایم به کانادا بروم. از مرز کردستان عراق از ایران خارج‌شده و به اربیل رفتم. در هتلی، در اربیل، به‌طور اتفاقی با یک خانواده ایرانی آشنا شدم. آن‌ها مرا دعوت کردند تا به خانه‌شان بروم. در منزلشان روی دیوار، عکس خواهر مریم و برادر مسعود نصب‌شده بود. به آن‌ها خیره شدم. خاطرات کودکی برایم زنده شد!
«مسعود سرخ‌ترین نام، که هزاران مجاهد بانام و آرمان آزادی او سربدار شدند».
یاد روزهای یکشنبه افتادم که ساعت ۰۳۰۰ صبح از مهرشهر کرج راه می‌افتادیم تا زمان ملاقات بگیریم. روزهای سرد زمستان۶۴، مادربزرگم ما را لای چند پتو می‌پیچید. گاهی از سرما گریه‌ام می‌گرفت اما شوق دیدن پدر از پشت شیشه‌های کثیف و خط‌خطی وجودم را گرم می‌کرد. در هر ملاقات تمام وجودم چشم می‌شد تا از لابه‌لای خط‌های شیشه کابین ملاقات، تصویر پدرم را به خاطر بسپارم … هر دو هفته فقط ده دقیقه!
همیشه فکر می‌کردم چرا با سایر بچه‌ها فرق دارم و نمی‌توانم با پدرم به پارک بروم و هزار و یک آرزوی دیگر که پرپر شد.
در عید سال ۶۵ به بچه‌ها اجازه ملاقات حضوری دادند و برای اولین بار پدرم را بغل کردم. از او پرسیدم چرا مثل بقیه نباید تو کنارم باشی. او به من گفت تا ظلم هست باید بجنگیم. خمینی باعث همه این‌هاست!
غرق در خاطرات بودم که صاحب‌خانه پرسید آیا مجاهدین را می‌شناسی؟ گفتم بله! و از آن‌ها خواستم مرا برای چند ساعت هم که شده به دیدن مجاهدین در اشرف ببرند.
آن‌ها مرا به اشرف بردند. اولین کسانی که دیدم مجاهدان شهید حسین مشارزاده و کاک اسد(صادق سیدی) بودند. با یک لبخند صمیمی. گویی سال‌هاست مرا می‌شناسند. نمی‌دانم چرا با آن‌ها احساس غریبگی نمی‌کردم.

مجاهدان شهید صادق سیدی (کاک اسد) و حسین مشارزاده از زندانیان سیاسی سرفراز زمان شاه که درسال۸۲ و دراثر بمباران نیروهای ائتلاف در عراق به شهادت رسیدند
اولین خواهر مجاهدی که دیدم آن‌قدر صمیمی مرا مورد محبت خویش قرارداد که گویی سال‌هاست مرا می‌شناسد! این درحالی بود که من از قبل هیچ ارتباطی با مجاهدین نداشتم. حتی سازمان در آن نقطه نمی‌دانست که پدرم هوادار بوده و از زندانیان سابق است. در همان دقایق اول احساس کردم قلبم با آن‌ها پیوند خورد. گمشده‌ام را یافته بودم. دقیقاً بخاطر دارم که در ۱۵شهریور۷۹ درخواست کردم در اشرف بمانم و نهایتاً با اصرار زیاد خودم، پذیرفته شدم.
تا قبل از سال۲۰۰۹ و محاصره اشرف در عراق، که به دستور مالکی جنایتکار و نیروهای سرکوبگرش، زیرنظر ولی‌فقیه ارتجاع علیه مجاهدین اعمال می‌شد، خیلی از بستگان مجاهدین برای دیدن عزیزانشان به اشرف می‌آمدند.
در اردیبهشت ۸۵ مسئولینم به من گفتند نماینده صلیب سرخ خواهان ملاقات با تو هست. به‌رغم میل باطنی‌ام به اصرار مسئولینم، به ملاقات رفتم. خانم نماینده صلیب سرخ گفت پیامی از مادرم دارد، او نگران وضعیت توست و می‌خواهد تو را ببیند.
به او گفتم بسیاری از خانواده‌ها از ایران برای دیدن فرزندانشان به اشرف می‌آیند و هیچ مشکلی ندارند. اگر کسی بازیچه سیاسی و آلت دست دشمنان نباشد می‌تواند برای دیدار مهمان ما در اشرف شود»!
این در حالی بود این نامادری که از سال۷۰ دنبال زندگی شخصی خودش رفته و از ما جداشده بود و ما با پدرمان زندگی می‌کردیم، معلوم نبود که چطور بعد از ۱۵سال نگران حال من شده بود! به همین دلیل این درخواست به نظرم مشکوک آمد.
در آبان همان سال۸۵ ژنرال براندنبرگ (جانشین فرماندهی سنت کام در عراق) هم خواهان ملاقات خصوصی با من شد. محل ملاقات در تیف بود. (تیف محلی بود تحت کنترل نیروهای آمریکایی که با هدف فروپاشی نرم! تشکیلات مجاهدین برپا شده بود). او ابتدا موبایلش را نشان داد که با پدرم صحبت کرده بود. به من گفت من با آن‌ها صحبت کردم اگر می‌خواهی با آن‌ها تماس بگیر. البته واضح است که به خاطر سم‌پاشی مزدورانی که در تیف بوده و به‌دروغ به نیروهای آمریکایی گفته بودند«مرا به‌زور در اشرف نگه‌داشته‌اند»! ژنرال آمریکایی با خانواده‌ام در ایران تماس گرفته بود. بعدها فهمیدم این هم بخشی از فشارها بر پدرم توسط مأموران جنایتکار وزارتی بوده است.
به ژنرال گفتم: «من مشکلی در ارتباط با خانواده ندارم. امکان ارتباط با خانواده‌ام را دارم. قطعاً شما مرا برای تماس تلفنی به اینجا نیاوردید. با من چه‌کار دارید؟».
او پرسید آیا تو به خواست خودت نزد مجاهدین هستی یا به‌زور تو را اینجا نگه‌داشته‌اند؟!.
همان‌جا با صراحت و قاطعیت برایش مشخص کردم:
« اولاً فقط به توصیه مسئولینم حاضر به آمدن به اینجا شدم و حضور در این محل (تیف) را توهینی به خود و انتخابم می‌دانم. سازمان هیچ اجباری برای ماندن کسی ندارد، ما وقتی وارد سازمان شدیم همه‌چیز به ما گفته شد و من هم انتخاب کردم در سازمان بمانم و برای مردمم و رسیدن کشورم به آزادی مبارزه کنم. وقتی به عراق آمدم ۱۹سال داشتم. بهترین فرصت‌های زندگی برایم فراهم بود. اما برای آزادی کشورم، مبارزه و این مسیر را ترجیح دادم».
ژنرال آمریکایی به من گفت تو خیلی جوانی و شانس زندگی داری. هیچ‌کس هم از رفتن تو ناراحت نمی‌شود. در جواب گفتم: «رفتارتان مرا به یاد رژیم خمینی می‌اندازد. من حرفم را نوشته و گفته بودم که حاضر به این ملاقات نیستم. ولی شما قبول نکردید تا حضوری با من صحبت کنید و از زبان خودم پاسخ من را بشنوید. این چه آزادی است؟ ما هر مطلبی را که بنویسیم از روی آگاهی کامل می‌نویسیم و این قبیل کارها فقط توهین به شخصیت ما و هدفی است که انتخاب کرده‌ایم. هر توهینی, توهین به آرمانمان است و امیدوارم شما این را درک کنید».
ژنرال براندنبرگ که تحت تأثیر قرارگرفته بود حرف‌های مرا تأیید کرد و در ادامه گفت: «این را میدانم که آمدنتان به اینجا به برای شما سخت بود اما شما بازهم برای پیشبرد کارهایتان آن را پذیرفتید. این برای ما خیلی مهم است. این خیلی ارزش دارد که شما با این سن کم در مسیرتان این‌قدر محکم هستید. امیدوارم همیشه موفق باشید.
او گفت خیلی‌ها حاضر به چنین فداکاری‌هایی نیستند. شما چگونه حاضر به این فداکاری‌ها هستید؟. تشکر کردم و گفتم تمام این چیزها را ما از خانم رجوی داریم که راه را برای ما بازکرده است».
بار دیگر در اسفند۸۷ نامه‌نگاری از طرف همین نامادری تکرار شد.
پرواضح بود که این‌گونه پیام دادن‌ها هم‌زمان با فرستادن اکیپ‌های وزارتی تحت پوش خانواده به عراق، بوی توطئه علیه تشکیلات مجاهدین را داشت.
از اول ژانویه۲۰۰۹ اشرف به محاصره وحوش مالکی در آمد و از اسفند۸۸ سیرک مزدوران وزارتی تحت عنوان خانواده در اطراف اشرف برقرارشده و یک جنگ روانی ۲۴ساعته با بیش از ۳۲۰ بلندگو علیه مجاهدین به راه افتاد. کاملاً مشخص شد که هدف همه این اقدامات راه بازکردن برای حمله مسلحانه به اشرف باهدف نابودی تنها نیروی برانداز این رژیم با تلاش برای از هم پاشاندن تشکیلات مجاهدین بود.
حال بعد از ۱۱سال از سال ۸۷ بار دیگر پیام نامادری سر از سایت‌های وزارت درآورده و در یک سناریوی پوسیده ۱۴۰کلمه‌ای، ۱۲دروغ درباره من نوشته‌شده است. ازجمله این دروغ‌ها، اشتباه نوشتن نام خانوادگی تا مسیر و علت خروجم و اینکه با رابط سازمان دیدار کرده‌ام و این‌که برای کار به همدان رفتم و…
در پایان این دروغ‌بافی، حرف اصلی دشمن به‌روشنی برملا می‌شود که هدف از «عواطف خانوادگی» چیست و در پشت چهره این «مادر نگران!» ، سربازان گمنام ولی‌فقیه و مزدوران ولایت قراردادند که تنها نگرانی‌شان تشکیلات مجاهدین است:
« نگران بازگشتت به ایران نباش. در ایران هیچ مشکلی برایت پیش نمی‌آید. اگر هم نگران هستی هر جای دنیا که دوست داری برو، فقط خودت را از مجاهدین خلق نجات بده …»
این دیگر نه دم خروس که صدای بلند استیصال خروس وزارت است که از لابه‌لای همه کلماتش بگوش می‌رسد. هدف نه دل‌تنگی و علاقه خانوادگی که به تسلیم کشاندن و ترک کردن سنگر آزادیخواهی و مبارزه علیه این رژیم است. چیزی که ولی‌فقیه درمانده ارتجاع، آرزوی آن را به گور خواهد برد.
آخرین سخن
پاسخ من نه به مزدوران که به مردم رنج‌دیده و دردمندی است که به عشق آن‌ها پا در مسیر مبارزه گذاشتم. با تجدید پیمان برای طی مسیر آزادی میهن اسیرمان میگویم:
به‌عنوان عضو کوچکی از سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران، باافتخار میگویم خانواده حقیقی من تمام خواهران و برادران مجاهدم هستند که پیک آزادی و رهایی مردم ایران هستند.
خانواده حقیقی من زنان سرکوب‌شده‌ای هستند که نمی‌توانند پوشش خود را انتخاب کنند؛ حتی نمی‌توانند برای دیدن یک مسابقه فوتبال در استادیوم ورزشی حضورداشته باشند. و بهای اولیه‌ترین حقوق خود را با گوشت و پوست و روح و روان خود باید بدهند.
خانواده حقیقی من مردم سرزمینم هستند که روی دریای نفت قرار دارد ولی در زباله‌ها دنبال لقمه نان می‌گردند.
خانواده حقیقی من جوانانی هستند که بدن‌ها و روحشان هاشور خورده از شلاق دژخیمان خامنه‌ای است.
خانواده حقیقی من کودکان خیابانی هستند که کودکی‌شان نشکفته پرپر شده یا به دنیا نیامده فروخته می‌شوند.
خانواده حقیقی من کانون‌های شورشی هستند، که هرروز لرزه سرنگونی را بر پیکر فرسوده نظام می‌اندازند.
ما مجاهدین روبه میهن، چشم به انتهای صفوف دشمن دوخته‌ایم تا آخرین ضربه را وارد کنیم. سوگند خورده‌ایم که به همه این دردها خاتمه دهیم. مبارزه تا رسیدن به مقصد پرشورمان یعنی آزادی زیباترین وطن ادامه دارد.
آزاده صبور- اشرف۳
  • بعدی
این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید
  • Facebook
  • Twitter
  • LinkedIn
  • Pinterest
فشار بر خانواده ها – جنگ ما تا رسیدن به آزادی، مقصد بلند مردم ایران ادامه دارد – از: آزاده صبور

فشار بر خانواده ها – جنگ ما تا رسیدن به…

فشار بر خانواده ها – جنگ ما تا رسیدن به آزادی، مقصد بلند مردم ایران ادامه دارد – از: آزاده صبور

شکست جنگ روانی ۱۴ ساله وزارت اطلاعات اخوندی علیه مجاهدین

شکست جنگ روانی ۱۴ ساله وزارت اطلاعات اخوندی علیه مجاهدین

شکست جنگ روانی ۱۴ ساله وزارت اطلاعات اخوندی علیه مجاهدین

 بازخوانی دهه ۶۰ یا وحشت از مجاهدین؟

بازخوانی دهه ۶۰ یا وحشت از مجاهدین؟

بازخوانی دهه ۶۰ یا وحشت از مجاهدین؟

 خدابنده و تریتا پارسی توطئه علیه اشرف

خدابنده و تریتا پارسی توطئه علیه اشرف

خدابنده و تریتا پارسی توطئه علیه اشرف

 جنایت‌های پنهان یک رژیم پابه‌گور علیه مجاهدین (قسمت دوم)

جنایت‌های پنهان یک رژیم پابه‌گور علیه مجاهدین (قسمت دوم)

جنایت‌های پنهان یک رژیم پابه‌گور علیه مجاهدین (قسمت دوم)

 خانواده، شگرد وزارت اطلاعات ،شعبه های پوششی علیه مجاهدین

خانواده، شگرد وزارت اطلاعات ،شعبه های پوششی علیه مجاهدین

خانواده، شگرد وزارت اطلاعات ،شعبه های پوششی علیه مجاهدین

 جنایت‌های پنهان یک رژیم پابه‌گور علیه مجاهدین (قسمت اول)

جنایت‌های پنهان یک رژیم پابه‌گور علیه مجاهدین (قسمت اول)

جنایت‌های پنهان یک رژیم پابه‌گور علیه مجاهدین (قسمت اول)

 فلاکت جاسوسخانه رژیم آخوندی در آلبانی تحت نام«سفارت»

فلاکت جاسوسخانه رژیم آخوندی در آلبانی تحت نام«سفارت»

فلاکت جاسوسخانه رژیم آخوندی در آلبانی تحت نام«سفارت»

 گنداب سفارت رژیم آخوندی در آلبانی امثال غلامرضا شکری و …

گنداب سفارت رژیم آخوندی در آلبانی امثال غلامرضا شکری و…

گنداب سفارت رژیم آخوندی در آلبانی امثال غلامرضا شکری و …

 چگونه وزارت اطلاعات از میان خائنین، جاسوس استخدام میکند؟

چگونه وزارت اطلاعات از میان خائنین، جاسوس استخدام میکند؟

چگونه وزارت اطلاعات از میان خائنین، جاسوس استخدام میکند؟

 اعزام مزدوران اطلاعات علیه مجاهدین به لیبرتی بنام خانواده

اعزام مزدوران اطلاعات علیه مجاهدین به لیبرتی بنام خانواده

اعزام مزدوران اطلاعات علیه مجاهدین به لیبرتی بنام خانواده

 لابی‌های رژیم آخوندی امثال مسعود خدابند در خارج کشور

لابی‌های رژیم آخوندی امثال مسعود خدابند در خارج کشور

لابی‌های رژیم آخوندی امثال مسعود خدابند در خارج کشور

1
2
3
 انقلاب مشروطه قسمت پنجم – توطئه خلع سلاح و کشتار مجاهدین

انقلاب مشروطه قسمت پنجم – توطئه خلع سلاح و کشتار مجاهدین

 ژان مولن، رئیس شورای ملی مقاومت – گردآوری علیرضا ملایجردی

ژان مولن، رئیس شورای ملی مقاومت – گردآوری علیرضا ملایجردی

رادیو پیک شماره 38 سپاه و مردم عقب گرد بی تربیت و فحاش رژیم چنج در آمریکا ماله کشها

رادیو پیک شماره 38 سپاه و مردم عقب گرد بی تربیت و فحاش رژیم…

 معرفی کتاب “فرستادگان ترور رژیم ایران” در واشنگتن

معرفی کتاب “فرستادگان ترور رژیم ایران” در واشنگتن

 گفتگو با کامیار ایزدپناه - کنتراست قسمت نهم

گفتگو با کامیار ایزدپناه - کنتراست قسمت نهم

آزادي خيلي ها را بگريستن واداشته است

آزادي خيلي ها را بگريستن واداشته است

ترانه مجاهد بمانم همراه با یک تعهد تاریخی از مسعود رجوی

ترانه مجاهد بمانم همراه با یک تعهد تاریخی از مسعود رجوی

  • نقشه سایت
Copyright © سایت بسوی پیروزی 2019 All rights reserved. Custom Design by https://www.besoyepirozi.com
جنگ روانی